ساعت ٩ شب نهم خرداد خواستگاريمون بود، ديدن مرتضي تو كت و شلوار طوسي با دسته گل قرمز رويايي ترين و زيباترين و دوست داشتني ترين تصوير دنيا بود، الان دم دماي صبحه و هوا داره روشن ميشه، چشام از خستگي داره ميره و تماااام وجودم و فكرم تو خونه مرتضي كنارشه، باور نكردنيه كه تا چند هفته ي ديگه مال هم ميشيم، باور نكردنيه تمااااام اين چند سال و اتفاقاتشون، كاش ساعتا تنتند برن جلو، كاش زود تموم شه اين شباي دوری، داشتنت می ارزه، به همه چی می ارزه، به همه شبای سخت
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت